شکایت عمه

سلام عسل من عمه فدات بشه بازم نتونستم به موقع بیام و واست بنویسم دیگه تو مراسمات محرم بودیم کم پیش میومد که خونه باشم بعدشم اگرم خونه باشم زیاد نمیبینمت چون شما هنوز خونه مامان بزرگتی و زیاد اینجا نمیای از کدوم شیرین کاریات بنویسم؟خب میبینی تورو خدا؟مام دل داریم دیگه همش داییت اینا باید ببیننت ؟پس ما چی؟من عمت نیستم ؟میدونی از کی ندیدمت؟دلم واست یه ذذذذذذذره شده روز تاسوعا ینی 14/09/90 دیدمت الان که 25/09/90 ندیدمت  آخه عمه جونی تو دلت میاد عمتو نبینی؟تازه دیروز مامانت زنگ زده گفته که هفته ی بعد میایم اونجا

چه فایده من نیستم

ولی اشکالی نداره فعلا عکساتو میذارم تا بیاید اینجا

بقیه رو تو ادامه مطلب بخونبن  البته با عکس..

فدای جفتتون بشم اینجا هویار بالاخره بعد 20 روز موفق شد یه دستی بهت بزنه اخه نمیذاشتیم

خب تو هم کوچولویی ظریفی اونم هنوز نینیه فک میکنه عروسکی یه وق میزندت حالا بیا سامیه رو ساکت کن ن ن ن ن ن

راستی اینو بگم از وقتی تو به دنیا اومدی ما وقتی داریم نازت میکنیم هویار مشغول بازی هم باشه سریع بر میگرده یه لبخند میزنه فک میکنه با اونیم اخ فداش بشم من ..واسه همین مجبوریم جفتتونو با هم ناز کنیم

به خصوص بابات

که هویار عاااااشقشه هر وقت میاد بدو بدو میره سمتش پاهاشو میگیره که مثلا بغلش کنه

اونم هی نازش میکنه باهاش بازی میکنه واسش شعر میخونه ....حالا وقتی بابایی واست شعر میخونه اینم بدوبدو میاد فداش بشم

سامیه جونم از حالا بگماااااا  لوس نشیااااااا ما جفتتونو یه اندازه دوس داریم عااااااشق هر دوتاییتونیم

ولی من شک ندارم بابایی لوست میکنه اخه هر دفعه میاد خونه چه 12 شب چه ظهر صبح فرقی نداره خوابم باشی بیدارت میکنه اینجوری بغلت میکنه هی نازت میکنه شعر میخونه واست تو هم فدات بشم بدت نمیاد زل میزنی تو چشاش همینطور گوش میدی تازه هی لبخندم به باباییت ول میدی

مامانتم هی عصبانی میشه و باباتو دعوا میکنه که با بچه اینطوری نکن بذا شبا زود بخوابه خوابش تنظیم بشه ولی بابایی اصصصصصصصصلا گوش نمیده کهش نمیده