سامیه جونم خونه ی عمه مریم

عمه جونی امروز چندتا عکستو میخوام بذارم که خونه عمه جون اومده بودین اگه تاریخشم بگم دقیقا 9 دی 90 بوده

(بعدا واست در مورد 9 دی که گذشته توضیح میدم یه روز خیلی مهمه واسمون)

خب ناناشی من, اون روز که تو و مامانی و بابا رسیدین خونه عمه ما تندی تورو از بغل بابایی دزدیدیمو فراااااااار

خلاصه یه جورایی بین من وعمه جون مریم دعوایی رخ داد که اگه مامان نمیرسید احتمالا یک نفر کشته میشد

خب خدارو شکر اتفاقی نیافتادو ما فعلا سالمیم

قفلونت برم خوشمل کرده بودی لباسی که مامان واست بافته بودو پوشیده بودی

واااااای خیلی ناناشی شده بودی فدات بشم به عمممت رفتی

بقیه عکسارو تو ادامه مطلب ببینید

اینجا تو بغل مامان جونی(مامان بابا) بابابزرگم داره نازت میکنه توام از خوشحالی این مدلی ذوق کردی الهی عمه فدای خنده هات بشه دعا میکنم همیشه رو لبات خنده باشه

اینجام مادر جونی هم تو رو بغل کرده هم هویاره آخه اونم هنوز نینیه ممکنه حسودی کنه

وای عمه جونی اینجا کار هویار خییییلی خنده دار بود بدو بدو اومد سمتت پستونکتو بگیره ماها نذاشتیم گریش گرفت هرچی بهش گفتم خاله جونم فدات بشم خودت داااری پستونکشو نمیگرفت اخه مال تورو میخواست

نیگا کن پستونک خودشو دستش گرفته نگاه میکنه/یه جا دیگم داشتیم با شیشه شیر میخوردی بدو بدو اومد پستونکی که تو دهنش بودو پرت کرد کنار میخواست شیشتو بگیره

فک میکنه هر چی شیشه و پستونکه ماله اونه

ای وای دست دخمل ما کووووو کجاس؟

آآآآهااااااااا حواسم نبود مامانی دستتو گذاشته اون تو که صولت خوشملتو زخمی نکنی اخه جیگل عمه ناخناش زود بلند میشه

فدای اینجویری نگاه کردنت بشم من

فک کنم داشتی حساب کتاب میکردیااااااااا

اوه اوه کار به تهدید کشیده شده (اگه یک باره دیگه از من عکس بگیری میخووورمت)

عه عه عه اینجارو دیگه نگا نکنین (سامیه جونم داره یه کارایی میکنه سخت مشغوله)

خب دیگه هیسسسسسس سامیه میخواد بخوابه دخمل ما شیرشو خورده کارشو هم که کرده دیگه وقت استراحتشه

شلوخ نکنیناااااااا